جشن شب یلدا درخانه کودک
سلام عزیز دلم دخمل ناز وقشنگم
دیروز(پنج شنبه 92/9/28) من وشما دوتایی قراربود بریم خانه کودک برای جشن شب یلدا،جشن رو دوروز زودتر چون شب یلدا همه خودشون برنامه هایی دارن که با اقوام دور هم جمع بشن یا برنامه های دیگه ای مثل این.
جشن ساعت پنج شروع می شد وتا ساعت هفت هم ادامه داشت.
منم آماده شدم واز اونجایی که بابابزگ دلش واسه شما تنگ شده بود واومده بودخونمون ،مارو تا خانه کودک برد.
وقتی رسیدیم یه تعدادی از مامان ها و دخمل وپسمل های نازشون که البته همه ازشمابزرگتر بودند اومده بودند وبچه ها همه مشغول بازی وخوشگذرونی.
شما هم امون نمیدادی لباسهات رو دربیارم دویدی ورفتی بازی کنی.
منم همه حواسم به شما بود وهمش از این وربه اون ور به دنبال دخمل طلا
یه جورایی بچه هارو که دیده بودی حل شده بودی .انگارنمی دونستی کدوم ور بری با کی بازی کنی.البته همیشه با دخملی ها رابطه ات بهتره ،مگراینکه موضوع قاقالیلی باشه.
بله کیارش جون اسم پسر ناز ومهربونی که توی خونه اسباب بازی نشسته بود وداشت پفیلا میخورد .طفلکی به یکی از بچه ها تعارف میکرد که شما پریدی وسط واز پنجره دستت رو بردی به طرف پفیلا ،حالا یکی دوتا راضی نشدی ،یواش یواش رفتی داخل خونه وشریک پفیلا شدی .از اونجایی هم که آقا کیارش پسمل نازنینی بود خوراکی رو گذاشت وسط تا همه با هم بخورن.
تا آخر هم که میخواستیم بیاییم شما به سفره شب یلدا هم رحم نکردی که هیچ ،به آجیل های دکوری که واسه عکس یادگاری درست کرده بودن هم به قولی پاتک میزدی.
البته اسنادش در ادامه موجوده.
همه از دست شما خندشون گرفته بود.
خلاصه که حسابی شما خوشگذروندی ومنم دادم عکاس یه عکس یادگاری ازت گرفت که وقتی آماده شد باهامون تماس می گیرن.
درآخرهم ننه سرما واسه بچه ها از شب یلدا وآداب ورسومش گفت :و برنامه هم تموم شد و بعد از اینکه یه کم دیگه بازی کردی ،زنگ زدیم وبابا مهران عزیز اومد دنبالمون
این ها روهم موقع رفتن خونه بهمون دادن.
اینجا تمام حواست به ظرف پفیلاست وفکرکنم تودلت داری میگی آخ جون آب دهنم راه افتاد
حالا چطوری بدستشون بیارم؟؟؟؟
اینم کیارش که داره تو دلش میگه ،ای بابا اگه گذاشت به خودمون یه چیزی برسه
الان هم داری تزئینات روی هندونه رو نوش جان میکنی.
اینم از کشمش های آجیل دکور که داری حسابشون رو می رسی.
اینم شما وننه سرمای قصه گو
اینم سفره شب یلدا