آش دندونی
پنج شنبه یعنی9/7/واست آش دندانی درست کردم کلی هم خوشمزه شد. خاله مریم نتونست بیاد چون برسام سرما خورده بود. مامان بزرگ خاله مونا وپری همراه مادر بزرگ بنده اومدن حسابی بهشون مزه داد.واست هدیه هم آوردن که شما حسابی دوستشون داشتی. واسه مادر بابا مهران هم بردیم دم خونشون،واسه زن عموها هم چون داشتیم دسته جمعی میرفتیم برگه جون واسشون بردیم واونجا خوردن. خاله پریسا هم همراه ما بود.توراه رفتنه شما خوابیدی و وقتی رسیدیم شما بیدارشدی بقیه روکه دیدی شروع کردی به گریه. حالا ساکت هم نمی شدی. بعد یه مدتی یکم آروم شدی و واسمون نانای نای کردی. شب همگی دور آتیش و جوجه... حسابی خوش گذشت.همش هم برف وبارون وتگرگ قروقاطی می بار...