ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
ملورینملورین، تا این لحظه: 8 ماه و 6 روز سن داره

*مادرانه*حس مادرنوشتنش سخت است!*

آش دندونی

پنج شنبه یعنی9/7/واست آش دندانی درست کردم کلی هم خوشمزه شد.   خاله مریم نتونست بیاد چون برسام سرما خورده بود. مامان بزرگ خاله مونا وپری همراه مادر بزرگ بنده اومدن حسابی بهشون مزه داد.واست هدیه هم آوردن که شما حسابی دوستشون داشتی. واسه مادر بابا مهران هم بردیم دم خونشون،واسه زن عموها هم چون داشتیم دسته جمعی میرفتیم برگه جون واسشون  بردیم واونجا خوردن. خاله پریسا هم همراه ما بود.توراه رفتنه شما خوابیدی و وقتی رسیدیم شما بیدارشدی بقیه روکه دیدی شروع کردی به گریه.  حالا ساکت هم نمی شدی. بعد یه مدتی یکم آروم شدی و واسمون نانای نای کردی. شب همگی دور آتیش و جوجه... حسابی خوش گذشت.همش هم برف وبارون وتگرگ قروقاطی می بار...
10 آذر 1392

خوشمزگی های مروارید کوچولو

   از دست تودختر ناز  امروز شبکه جم جونیور داشت کارهای بامزه گربه هارو نشون میداد.                                   شما هم داشتی نگاه میکردی .یه قسمتی بود که صاحب گربه سشوار رو روشن کرده بود ،اون روبه طرف گربه گرفته بود.گربه هم رو پاهای عقبی ایستاده بودوبه سمت باد حرکاتی رو با پاهای جلویی انجام میداد انگار می خواست جلو باد رو بگیره. از اونجایی هم که شما عاشق سشوار هستی ،یکدفعه دیدم شما وایسادی جلو تلویزیون وداری سعی میکنی سرت رو ببری جلوی باد سشوار داخل تلویزیون خیلی بامزه وخنده دار بود. امروز هم همش دنبالم میخواستی بیای د...
5 آذر 1392

13و14 ماهگی من

سلام به غنچه مامانی وبابایی عزیزدلم ،ملورین قشنگ مامان ،چند روزی هست که هوا  سرد شده وابری،ماهم نتونستیم بریم بیرون . البته دیروز بردمت ،سرکوچه که رسیدیم تا چشمت خورد به یه بچه که داره راه میره شروع کردی به جیغ وداد که از کالسکه  بیای بیرون که راه بری .هر کاری کردم نشستی ،منم برگردوندمت خونه،حسابی هم گریه کردی. دندون پایینی فقط یکیش نیش زده وخبری از اون یکیش نیست .هنوز واست آش دندونی درست نکردم. .می خوام روز هشتم آذر ( بی حرف پیش )واست درست کنم. تا زه دوهفته پیش حسابی مریض شدی .تب کردی روزاول 38/5 بود وروز دوم بالا وپایین میرفت .هیچ علایم دیگه ای نداشتی .زنگ زدم به دکتر منصوری وگفت میتونه واسه دندون باشه.اما ...
3 آذر 1392

ملورین داره یه دندون

ملورین داره،یه دندون.   قند میخوره از قندون  فرشته‌ ای مهربون.          آورده براش یه دندون وای شهرو چراغون کنید هلهله بارون کنیدآینه وگل برای ملورین بیارین......... بالاخره وبالاخره امروزوقتی بیدارشدیم دیدم سمت راست لثه پایین شما گلم یه سفیدیه.  خدا دل نگرانی های من بی موردبود. امروز ملورین چهارده ماه شش روزشه وتازه داره دندونش درمیاد.اما هنوز نیش نزده فقط کا ملا مشخصه از دیروزخونه خاله مریم هستیم. سر فرصت میام وعکس برات میزارم. دوست داریم هزارتا  
19 آبان 1392

خوردن سکه

سلام عزیزم پنج شنبه می خواستیم باهم بریم پارک، واسه همین داشتم پایین شلوارت رو کوتاه می کردم.  شماهم پیشم نشسته بودی.یک دفعه دیدم که سخت نفس می کشی. توی دهنت رو دیدم چیزی ندیدم. بغلت کردم زدم پشتت باز چیزی نبود.گریه ات بیشتر شد صدات تغییر کرد، ازاسترس داشتم میمردم دیگه مطمئن شدم یه چیزی توی گلوت گیر کرده، پاهات روبادستم گرفتم بالا صورت روبه پایین وچندبارزدم پشتت، وای خدا یه سکه 25تومنی افتاد روزمین، وای انگار هرچی بیشتر مواظبتم بیشتر اتفاق بد می افته .بازم خدا دوستم داشت.   ازاون رفتیم پارک حسابی بازی کردی.  دیروزها جواب آزمایشهای رو بردیم دکتر نوروزی دید. کاملا سالم بود.واسه دندانهایت هم گفت که مشکلی نیست. بعد هم سا...
29 مهر 1392

یواش برو نخوری زمییییییییییین

آفرین وصدآفرین دختر خوب ونازنین                                 فرشته کوچولوی تاامروز نوزده قدم تونستی برداری.اولین بار در7/13/تونستی 4 قدم برداری .خودت که خیلی ذوق داری .   هر کسی که میاد زود بلند میشی وواسش قدم برمیداری بقیه هم تشویقت میکنن . وای که چقدر ناز داری واسه بابا بزرگ وعمو محمد کلی لوس بازی درمیاری و واسشون رو زمین از ذوقت قل می خوری . جدیداهر کسی دست به وسائل بازیت میزنه کلی جیغ وفریاد میکنی البته کمی هم چنگ تو سرو صورت بیشتر هم واسه پسملا قاطی پاتی می کنی.همش هم برسام رو چنگ میزنی .ویکمم حسودی می کنی . هنوزم که تا این لحظه که 1...
24 مهر 1392

تاب تاب عباسی خدا من رو...

دختر عزیرم   الان چندروزه که کاملا خودت بلند میشی وای میسی ،البته بدون کمک،یه دوروزی هم بود که سعی می کردی با پای راست یه گام برداری،اماااااااااااااااااااااااااااا امروز تونستی بدون اینکه بیفتی اینکارروانجام بدی ماهم واست دست می زنیم وشما ذوق می کنی تند تند بلند میشی ودوباره تکرار می کنی . امااااااااااااااااااااااااااااااااااااا هنوز هم خبری از مرواریدها نیست .لثه ها ت که هر روز بیشتر ملتهب میشه. امممممممممممممما چی؟ هیچی دیگه.ماسرکاریم .   از شیطنت که نگو ونپرس . دست صدتاپسملو از پشت بستی.همش درحال ورجه وورجه کردن هستی .6:30 صبح بیداری تا شب،نمی دونم خسته نمی شی.والا ما که ازپاافت...
8 مهر 1392