من ولباس عروس مامانم
لباس عروس مامان جونم مدتی بود گم شده بود ،که..
بالاخره سراز انباری خاله مریم درآورد واین شروع ماجرای من ولباس عروس بود
هر روز از مامانم می خواستم که واسم بزاره وسط اتاق ومنم شیرجه بزنم داخل لباس.
آخر هم فکر کنم مامانم از این آوردن وبردن ها خسته شد که قایمش کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی