دریاچه وسرزمین عجایب
جمعه گذشته ما وخاله مریم قرار گذاشتیم که بریم دریاچه خلیج فارس.
وقتی رسیدیم ،منتظر خاله مریم شدیم تا برسن.شما هم خوابیده بودی.
هوا خیلی سرد بود و حسابی باد میومد .وقتی خاله مریم وبرسام هم اومدن زیاد نتونستیم بمونیم وتصمیم گرفتیم شما روببریم سرزمین عجایب.
اونجا که حسابی به شما خوش گذشت جز اینکه تحمل این رو نداشتین که تو نوبت برای وسائل بازی بایستین،گریه وزاری میکردین.کلی هم پاساژ گردی کردیم.اما خیلی شلوغ بود و خسته شدیم.
بعد هم نخود،نخود هرکه رود خانه خود.
در اینجا همگی داریم از سرما می لرزیم
برسام ماشین گرفت وشما هم گریه کردی که می خوای سوار شی ...
وروجک ها سوار بر هلکوپتر،دیگه پیاده هم نمیشدی کلی گریه کردی
داری گریه می کنی،برسام هم همین طور و می خوای از لای نرده ها بری سوار هواپیما بشی ،زیر سایه شما کودک درون مامانی هم خوشحال شد چون منم سوار شدم
عزیزم اینجا صفه،
اینجا هم دوتایی سوار شدیم .همش هم در حال دست تکون دادن وبای بای ، با بابا مهران جون
بابا رفت واست ذرت بوداده خرید واز اونجایی که عاشقشی تا گرفتی پا گذاشتی به فرارو همش
گوشه موشه ها قایم می شدی