مسافرت به سرعین
سلام کوچولوی نازم
دختر عزیزم که الان یک سال و3روزه شده ولی هنوزم دندون نداره.
مامانی من برات بگم از هفته ای که گذشت.
پنج شنبه 6/1/به اتفاق عموعلی واهل وعیال رفته بودیم مسافرت.شب ساعت 10 راه افتادیم ونصفه های شب رسیدیم منجیل وشب رو اونجاگذروندیم.
صبح زود هم حرکت کردیم رفتیم به سمت آستارا.توی مسیر هم رفتیم آش دوغ رو توگردنه حیران خوردیم .بعدشم رفتیم تله کابین سوارشدیم .اون بالاخیلی سردبود.
شب روآستارا موندیم ورفتیم کناردریا حسابی خوش گذروندیم.بازار هم رفتیم وچندتایی واست لباس خریدم.کفش هم خریدم که هروقت راه افتادی وتاتی تاتی کردی بپوشی.
فرداش بعداز نهار هم حرکت کردیم ورفتیم به سمت سرعین. رفتیم هتل و بعد هم آماده شدیم رفتیم بیرون وشام خوردیم .من که دیزی خوردم وحسابی هم بهم چسبید.اما وروجک خانم ، تو این مسافرت با غذا خوردن مبارزه می کردی.
بعد هم رفتیم یه گشتی زدیم واسه شما هم یه تیوپ شکل قو هم خریدیم که با هم ،بریم آب گرم.
بعد هم برگشتیم وآماده شدیم وبه همراه زن عمو شهره ومرحمت خانممممممممم((محترم خانم))مامان شهره ومحلا رفتیم آب گرم ژنرال که به هتل ما هم نزدیک بود.
وای که چقدر بهت خوش گذشت وآب بازی کردی .حیف که نمیشد ازت فیلم گرفت وگرنه می دیدی چیکار میکردی.بعداز یه3ساعتی اومدیم هتل وخوابیدیم.
فرداصبح هم بعدازصبحانه کوله بار روبرداشتیم ورفتیم به کنار کوه سبلان وخوش گذروندیم .
اونجا هم تصمیم گرفتیم بریم آب گرم ایرانیان ،بعداز اینکه برگشتیم آماده شدیم ورفتیم اما اونجا بچه های زیر2سال روراه نمی دادن .وقتی داخل شدیم قشنگ فهمیدی وحسابی ذوق کردی ،اما چون نمی زاشتن شمارو ببریم اومدیم بیرون وقیافه شما حسابی رفت توهم وهمش به درب ورودی نگاه می کردی .خیلی ناراحت شدم .چون درست مشخص بود که ناراحتی.
اومدیم خونه وشمارو خوابوندم ودوباره برگشتیم.جات خالی بود گلم خیلی خوب بود وکلی هم خوش گذشت.
وقتی برگشتیم شما دوسه باری بیدار شده بودی وبابایی بغلت کرده بود وبااینکه خورده بودزمین وپاش اوف شده بود شمارو راه برده بود تابخوابی.
بااین حال دلم نیومد نبرمت آب بازی فردا دوباره بردمت آب گرم ژنرال چون میزاشتن ببریمت داخل وکلی آب تنی کردی وبا بچه ها بازی.
چهارشنبه هم ظهر راه افتادیم به سمت انزلی وشب هم اونجاموندیم.صبح هم رفتیم آب تنی خیلی خیلی خوب بود .باید بگم این مسافرت هر روزش رو توآب گذروندیم.
بعد از آب تنی هم ساعت 2راه افتادیم به سمت تهران.
قسمت بد هم اینه که تو راه برگشت شما تب کردی اما جمعه قطع شد .وتا الان یه روز درمیون تب میکنی. البته بابایی هم مریض شده دیشب رفتیم دکتروسرم زد.امروزهم شما روبردم آزمایشگاه .خداکنه چیز خاصی نباشه کوچولوی من.
این روزها هم درگیر سوروسات تولد شما هستم .اشالا با کمی تاخیر تولدت رو هم می گیریم.
راستی از وقتی برگشتیم یادگرفتی ازصبح تاشب میگی عمو،علی،جوجو یکسره هم میگی مامان ،منم میگم بله جانم وشما هم دوباره میگی مامان ومنم دوباره میگم...
تواینجا از سرعین برمی گشتیم با ماشین از جاده فندقلو رفتیم ارتفاعات گردنه حیران
تله کابین سواری
نمی دونی عاشق این هستی که سرت رو ازشیشه ببری بیرون وتوباد تکون بدی
رفته بودیم آش دوغ بخوریم منم از فرصت استفاده کردم چندتایی عکس گرفتم.
اینجا رفتیم سبلان
اینها هم بچه های نازی هستن که شما همش دوست داشتی باهاشون بازی کنی
واز قشم اومده بودن.
معلومه که حسابی خسته هستین وتا تهران همش خوابیدین.