ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
ملورینملورین، تا این لحظه: 8 ماه و 19 روز سن داره

*مادرانه*حس مادرنوشتنش سخت است!*

بازم رفتیم ددردودور

1392/5/27 0:15
نویسنده : مامان تهمینه
236 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرین تر از عسل مامان و بابا

اول واست بگم که پنج شنبه سالگرد ازدواج (عقد)من وبابا مهران بود.تازه از بابا کادو هم گرفتم..More smileys for free download

یادش بخیر چقدر زود گذشت .من از اولین روز آشنایی با بابا رو تا این تاریخ هرگز فراموش نمیکنم.

87/3/5باهم دوست شدیم یعنی دوروز از تولد بابا گذشته بود .

87/5/3روز خواستگاریم بود.

87/5/10بله برونم بود.

87/5/17هم نامزدیمون بود.

(87/5/24)هم عقد کردیم.

میبینی اگه اینطوری درسهامو حفظ میکردم الان خانم دکتربودم.

عزیزم نمی دونی این روزها چقدر خواستنی وبانمک شدی ،چقدرواسمون نازوعشوه میای.

البته ناگفته نمونه که حسابی هم اذمیت می کنی .همش می خوای من کنارت بشینم وشما هم ازسروکول من بری بالا،خوب منم باید به کارهام برسم عزیزم.

قبلادسته میز تلویزیون رووقتیکه شما تازه غلت خوردن رو یادگرفته بودی واسه اینکه یه موقع به سرت نخوره درآورده بودم رو وصل کردم گفتم شاید نتونی کشورو باز کنی،بعد داشتم آشپزخونه رو جارومی کشیدم دیدم صدایی ازت در نمیاد. صدات کردم نه صدایی نشنیدم ،سرک کشیدم تواتاق پذیرایی ،باخودم گفتم غلط نکنم داره یه کاری می کنه که دیدم بله !!!More smileys for free download

کشوی تلویزیون رو باز کیردی وهر چی وسیله واسه حساب کتاب بابایی مهران ،رو ریختی وسط وخودت رفتی نشستی داخل کشو.

این رو زا همش واسه نشستن دنبال جاهای جدید می گردی.

مثلا همین یکی،دوروز پیش که داشتم با لب تاب کار می کردم شما مستقیم اومدی ونشستی روی کیبورد وتکیه دادی به صفحه لب تاب ،وخیره شدی توچشمام ،وای تو چشات یه برقی بودپرازشیطنت.تازه هی هم جابه جا می شدی تا جات راحتتر بشه.More smileys for free download

وقت غذارو که دیگه نگو همه جاپراز غذای جنابعالی میشه.منم که کارم از صبح تا شب اینه که این ورواون ور روSmileys to free download: Home, cleaning, ironingماشین لباس شویی هم همش درحالMore smileys for free download

دیروز هم جمعه اولین سالگرد خدابیامرز پدر زن عمو شهره بود قرار بود بریم رفتیم اما دیر شد ومابه مراسم نرسیدیم وچون قرار بود از اونجا(گرمسار)بریم به سمت آب گرم سمنان،توی راه با عموعلی قرارگذاشتیم.

عمو احمدو خانواده اش ،عموجوادوخانوادهاش،آقاخلیل وبرادرش پسر عموهای بابامهران هم باپسمل وخانمش ومادرش (زن عموی بابا)هم اومده بودن.

وقتی رسیدیم ،تقریبا ساعت دویاسه نیمه شب بود وشما هم با سروصداها بیدار شدی ونخوابیدی .

همش هم دلبری کردی .کلی نانای نای کردیMore smileys for free download وواسه خودت چیزایی که نباید بخوری رو میخوردی.

دیگه داشت هوا روشن میشد که شما بلاخره خوابیدی .خودمم یک ساعتی خوابیدم.

بعداز صبحانه هم همگی رفتیم آب تنی وکلی خوش گذشت .البته به شما بیشتر.

برگشتنی هم شما حسابی خسته بودی وتوراه هم کم خوابی شب گذشته رو جبران کردی .

این ها هم عکسهایی از شما وماجراهایی که با شما داشتیم

این هم محیا که شماروخیلی دوست داره.

شماهم دست از سر هندونه که دیگه پوستش باقی مونده بر نمی داری.

محیا وملورین

محیا وملورین2

اینجا هم واسه اینکه دوربین رو نگاه کنی

مهلا صدات میکردو واست شکلک در میاورد شما هم ریسه میرفتی وذوق میکردی.

ملورین

من کشتین  ،تااین سه تا عکس انداختم.

طاهاکه دیگه نگو مگه حرف گوش می کرد.

محی،طاها،ملورین

محیا،طاها،ملورین

محیا وطاهاوملورین

برگشتنه ازخستگی بیهوش شدی.

خواب عمیق

این هم که نیاز به توضیح نداره خااااااااااااااااانم.

نشستن در کشوی میز

کشوی میز تلویزیون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

mamane radin
4 شهریور 92 15:34
aziiiizam ghorbone hendoneee khordanetttt
مامان حسنا
5 شهریور 92 13:18
سلام تهمینه جون...
دختر منم متولد شهریوره اگه دوس داری باهم در ارتباط باشیم


سلام مامان حسنا جون .خوشحال میشم عزیزم
مامانی درسا
8 شهریور 92 1:45
چه لطیف است حس آغازي دوباره،
و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیباي آغاز تنفس...
و چه اندازه عجیب است ، روز ابتداي بودن!
و چه اندازه شیرین است امروز...
روز میلاد...
روز تو!
روزي که تو آغاز شدي!
خوش اومدی عزیزم




امروز خورشید شادمانه‏ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت،

قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک