گلایه های مامان تهمینه
دیروز بابام جواب آزمایش بنده رو گرفت .امروزم سه تایی رفتیم پیش خانم دکتر اوصیا مهربون.خیلی معطل شدیم آخه دکتر دیر اومد منم حوصلم سررفته بود .
خانم دکتر مهربون گفت :که من دختر خوشگلیم وکاملا سالم وسر حالم.منم مثل یه دخمل خوب اجازه دادم من رو معاینه کنه.
حالا به این مامان بگو من هیچیم نیست ،ولی بازم گیر میده که باید مطمئن بشم .شش ماه دیگه دوباره می خواد من روببره آزمایش،اما مطمئنم بابام نمی زاره.
خانم دکتر گفت که وزنم کمه ومامانم به خانم دکتر می گفت :که من غذا نمی خورم.همش آشپزی
می کنه اما منفقط عاشق آبنباته.
خانم دکترم خندیدو گفت: کی بهش داده، منم اگه زبون داشتم می گفتم خاله مریم جونم داده.دکترهم واسم داروهای ویتامین واشتها نوشت.
تازه وقتی منتظر خانم دکتر بودیم ،یه خانم دکترمهربون دیگه از اتاقش اومد بیرون وگفت:چون دختر خوش خنده ای هستی این جایزه هم واسه شما.یه اسباب بازی بادی سبز رنگ.
به به مامان آبنبات خوشمزه تره