فلفل نبین چه ریزه
سلام به همه
مامان خانمدرسته ,که باید بیشتر مواظبم باشین ،
چون بلاخره بعداز چندوقتی تلاش تونستم برم از تخت خواب مامان بابام بالا.چی فکر کرده این مامان من؟فکرکرده که هنوز من همون دخمل کوچولوهستم !
یکی نیست به این مامان ،بابای من بگه من دیگه خانم شدم .
این مروارید کوچولو بزرگ شده
تازه امروز هم دوباره وایسادم .
ولی من مواظب خودم هستم ولی پسمل خاله مریمم مراقب نبوده وپاش اوف شده.حالا توگچه.
ببین توروبه خدا همش واسه من قلدری میکنه تازه اسباب بازی هاشم بهم نمی ده ،ماله خودمم ازم
می گیره ,حالا ببین کی قویتره.من که پام سالمه.
امروز قراره افطار بریم خونه مامان جونم آخه بابام بهش گفته واسه افطارش آش دلش می خواد ,مامان جونمم واسش درست کرده.
امروز خوابیده بودم چشمام روکه باز کردم دیدم تو ماشینم.
کلی تعجب کردم!من که توخونه بودم .خونه ماشین !!!بابام کی اومد!بلاخره فهمیدم گردش تو یه ظهر داغ، بابام مارو برد بیرون با عموعلی واحمد ومادربابام بادختر عمو پسمل عموهام,مهدی,طاها،محمد،محلا...رفتیم لواسون کنار رودخونه .
باباهم رفت ماهیگیری وطبق معمول ماهی نگرفت.
به من کلی خوش گذشت.
کلی با طاها بازی کردم اما اونم اسباب بازی های خودمم ازم می گرفت .خوب چی کار کنم ؟تازه پاهام رو هم گذاشتم توآب خیلی دوست داشتم .عکسم گرفتم که میزارم براتون .
فلفل نبین چه ریزه ...
اینم ازگردش امروز
نظر یادتون نره