خدایا شکرت

دیروز اصلا برام روز خوبی نبود

هم من هم شمادختر گلم از پریروز سرماخوردیم .دیروز رفتیم پیش خانم دکتر شاپوریان .آزمایشهات روهم بردیم .خانم دکتر معاینه کردوآزمایش ها رو دید .بعدازم پرسید که با بابایی فامیلیم یا زردی تولدت دیر خوب شد یا نه ،چون گفت آزمایش ها نارسایی کبد رونشون میده .

انگار دنیاروسرم خراب شد.شما بغل بابایی بودی وشیطونی می کردی منم بی صدا صورتم غرق در اشک شد .یه لحظه نگاهم به شماافتاد دیدم با تعجب داری من رو نگاه می کنی که داغونم کرد ،سریع اشکام وپاک کردم که نبینی .

باباجون که همیشه سعی میکنه من رودلداری بده ،میگفت آزمایش درست نیست وناراحت نباش ولی میدونم که تودل خودش دریایی از ناراحتی موج می زنه.

خانم دکتر یه کلینیک تخصصی اطفال بهمون معرفی کرد که شماروببریم پیش متخصص گوارش .

راه افتادیم رفتیم شانسمون خوب بودوساعت چهار وقت گرفتیم .اما تا اون موقع سه ساعت مونده بود .برگشتیم خونه ،توراه هم یه موتوری بی دقت زد به ماشین تازه میگفت شما مقصرین سریع به من پول بدین برم.پلیس هم گفت که اون مقصره ...رسیدیم خونه آبی به صورت زدیم وکمی استراحت کردیم .

ساعت سه ونیم راه افتادیم ،وقتی رسیدیم خانم دکتر اومد ومارو فرستادن داخل ،دکتر شمارومعاینه کردوآزمایشهارودیدو گفت هیچی نیست وشما کاملا سالمی .

نمی دونی چی کشیدیم .ازخوشحالی گریه ام گرفت .خداروشکر کردیم ومی کنیم که چیزی نبود.

دکتر برای اینکه خیالمون کاملا راحت بشه واسه سه ماه دیگه آزمایش نوشته ،که به امید خدا بازم چیزی نیست .از استرس این موضوع ،دیشب همش خواب می دیدم داری گریه می کنی ،همش بیدار میشدم ،می گفتم اومدم مامان جون وقتی هم میومدم پیشت، میدیدم شما خواب خوابی ،چند بار تا صبح این قضیه تکرار شد.

الانم که دونفری سرماخوردیم.شما خوابی قربون اون لبای غنچه ات بشم.بلاازت دورباشه مامان جون.

هیچ مامان گلی مریضی بچشونبینه.

پریروز هم باهم رفتیم خونه مامان جون ، شماهمش گریه می کردی واسه همین با خاله مریم وپریسا شما وآقا برسامو بردیم پارک تاب بازی.

دوربین نبرده بودم ولی با موبایل ازتون عکس گرفتم،زیاد خوب نیستن ولی واست میذارم