دریاچه
قربونت برم مامان جون
گل خوش عطروبوی مامان
خوشگلم دیروز جمعه باباجون گفت: که آماده شیم بریم دریاچه خلیج فارس که تازه افتتاح شده، منم آماده شدم شماروهم خشگل کردم .
طبق معمول تاآماده شدیم شما همش گریه کردی ،انگار که ما می خوایم بریم شماروهم نبریم.
توماشین تاتوصندلیت گذاشتم گریه کردی می خواستی بری بغل باباجون ،ولی کمی بعد آروم شدی و خوابت برد.اونجاکه رسیدیم خیلی شلوغ بود .دریاچه هنوز کامل نشده بود .تا ما جای پارک پیداکنیم هوا یکمی بد شد ؛بااین حال پیاده شدیم ویه پنج دقیقه ای اونجا بودیم اما چون باد زیاد شد برگشتیم .
شما هم انقدر تو صندلیت گریه کردی که نگو همش می خواستی بری پیش بابایی،بااینکه من پیشت بودم آروم نشدی.منم بغلت نکردم ،بااینکه گریه ات رو نمی تونم تحمل کنم اما برت نداشتم آخه باید یاد بگیری سرجای خودت بشینی،وقتی رسیدیم بابا بغلت کردو کمی پیاده روی کردیم هوا داشت بارونی میشدکه دیگه خونهاومدیم .
اینم عکسایی از دیروز